فهرست مطالب این مقاله
هدف ما از رسیدن به موفقیت، پول، شهرت و تمامی اینها چیست؟ تنها یک کلمه؛ خوشبختی… بسیاری بر این باورند که خوشبختی تنها در موفقیت خلاصه میشود. دیگر مرحلهای بعد از آن وجود ندارد و نخواهد داشت؛ اما باید بدانید که میتوان در این مسیر به بلوغ فکری رسید و برای چیزهای ارزشمندتری تلاش کرد. داستان انیمیشن ماشینها در مورد این بلوغ فکری است. موفقیتها، جایزهها و دستاوردها میآیند و میروند. چیزی که میماند، حس زیبایی از زیستن است. حس زیبایی که شما آن را به خود و دیگران هدیه میدهید و در همان لحظه خوشبختی را با تمام وجودتان احساس میکنید.
جان لستر به همراه تیم نویسندگان خود، سعی در ایجاد این فرهنگ زیبا در میان همگان داشته؛ فرهنگی که خوشبختی را از مادیات جدا میبیند. کمپانی دیزنی در طی این سالها سعی در جاانداختن این فرهنگ، میان عموم مردم داشته است. بهطوریکه رد پای آن در یکی از آثار متأخر این کمپانی دیده میشود. (انیمیشن روح)
با تماشای انیمیشن ماشینها، به شما قول خواهم داد که در جستجوی خوشبختی و آرامش میان آهنپارهها، زرقوبرق را رها میکنید و تخت گاز تا رادیاتور اسپرینگ زندگیتان میتازید.
مروری بر داستان ماشینها، در تکاپو برای ظرفی خالی
داستان جذاب ماشینها با این جمله آغاز میگردد: «سرعت، من خود سرعتم. یک برنده و چهل و دو بازنده…»
جملات انگیزشی لایتین مک کوئین پیش از بازی نهایی؛ جایی که قرار است در میان سه مدعی اصلی قهرمانی کاپ پیستون مشخص شود.
مک کوئین خودروی مغرور، خودشیفته اما درعینحال بااستعداد و باهوش است. او مدعی اصلی دریافت کاپ پیستون به شمار میرود و در این صورت مک کوئین اولین تازه واردی خواهد بود که موفق به کسب کاپ پیستون میشود.
چیک و سلطان رقبای سرسخت مک کوئین در مسابقه حساس هستند که اسپانسر سلطان شرکت بزرگ دایناکو است. سلطان در آستانه بازنشستگی قرار دارد. رویای مک کوئین علاوه بر کسب کاپ پیستون این است که شرکت دایناکو اسپانسر او شود.
مسابقه آغاز میشود. در همین ابتدای کار مشخص است که برنده لایتینگ مک کوئین است. او با توانایی وصف نشدنی خود، فراتر از بقیه در حال حرکت است و جالب اینجاست که لاستیکهای خود را نیز عوض نمیکند؛ چرا که غرور و تکبرش این اجازه را به او نمیدهد. مک کوئین که از بقیه رقبا پیشتر است، در حال رسیدن به خط پایان بود که ناگهان یکی از لاستیکهایش ترکید. او تعادل خود را از دست داد. در همین حین سلطان و چیک انگیزهای برای رسیدن به مک کوئین پیدا میکنند و مک کوئین نیز یک لاستیک دیگر خود را از دست میدهد. هر سهٔ آنها با یکدیگر از خط پایان عبور کرده و کار به بازبینی صحنه میکشد.
مک کوئینی که معتقد است تمام نمایشهایش یکنفره بوده و تیم پشتیبانی در حقیقت تاثیر بر روی روند موفقیتهایش نداشتهاند، به همراه سلطان و چیک مشترکا مقام اول را کسب میکند؛ بنابراین هفته آینده مسابقه دیگری بین این سه مدعی برای مشخص شدن برنده حقیقی کاپ پیستون انجام میشود.
اسپانسر کنونی مک کوئین، شرکت راستیز است. شرکتی با محوریت تولید روغن جلا و براق کننده برای خودرو ها، که ریاست آن را دو ماشین قدیمی بر عهده دارند. مک کوئین ابدا از این موضوع خوشحال نیست؛ چرا که او از خودرو های قدیمی و زنگ زده متنفر است.
مک کوئین تشنه پیروزی در این مسابقه است. به همین خاطر کامیون حمل کننده خود را که مک نام دارد، وادار میکند تا بدون توقف و شبانه او را به محل برگزاری مسابقات برساند تا مک کوئین نخستین فردی باشد که بر پیست، تمرین خود را آغاز میکند؛ اما مک که خوابآلود در حال رانندگی است با شیطنت چند خودروی جوان و پخش آهنگ ملایم، به خواب میرود. مک کوئین از کابین خارج شده و مک را گم میکند.
مک کوئین تصمیم میگیرد خودش راه را ادامه دهد و از طریق بزرگراه ایالتی به سمت پیست حرکت کند؛ اما او اشتباهی وارد شهری فراموش شده به نام رادیاتور اسپرینگ میشود. به دلیل سرعت غیر مجازش، کلانتر شهر به دنبال او میرود؛ اما سرعت بیش از حد مک کوئین باعث میشود که اگزوز کلانتر پیر به صدا در آید. مک کویین با شنیدن صدای اگزوز تصور میکند که کلانتر در حال تیراندازی به سمت او است و این مسئله سبب میشود تا مک کوئین تمرکز خود را از دست داده و با گیر کردن به یک مجسمه قدیمی، جاده شهر را به طور کل نابود سازد.
فردای آن روز، مک کوئین درحالیکه در زندان به سر میبرد و یدکشی کهنه به نام ماتر را روبه روی خود میبیند، از خواب برمیخیزد. ماتر او را تا دادگاه حمل کرده و بدین ترتیب جلسه دادگاهی مک کوئین آغاز میشود. قاضی آن که دکتر هادسون نام دارد قبل از دیدن مک کوئین، آن را تهدید به زندانی شدن و رنج و عذاب میکند؛ اما درست پس از دیدن چهره مک کوئین، حرف خود را پس میگیرد و دستور آزادی وی را میدهد تا هر چه سریعتر شهر تا ترک کند؛ اما با آمدن سالی (وکیل شهر) مک کوئین موظف میشود که جاده را تعمیر کند.
غرور و تکبر منحصربهفرد مک کوئین کاملا از بین رفته بود و حال به ماشین آسفالتکاری بسته شده بود تا به مانند یک کارگر جاده را تعمیر کند. در این بین که اخبار مفقود شدنش در بین رسانهها بازگو میشد، ویکی بهعنوان اولین نفر پا به پیست برگزاری مسابقه نهایی گذاشته بود و بهعنوان اصلیترین مدعی قهرمانی خود را به همگان معرفی کرد. مک کوئین با شنیدن این خبر، مصمم میشود که جاده را تکمیل کند و به یک ساعت نکشیده، کار خود را انجام میدهد. جادهای ناقص، ناهموار و زشت که مک کوئین باعجله و برای رهایی از رادیاتور اسپرینگ ساخته بود.
دکتر هادسون زمانی که خرابکاری او را میبیند، مک کوئین را به یک مسابقه بر سر آزادیاش در پیست خاکی شهر دعوت میکند. مسابقهای بین هادسون و مک کوئین. شاید همه تصور میکردند که مک کوئین با اختلافی فاحش این مسابقه را از یک پیرمرد پیروز شود؛ اما نه! مک کوئین به دره سقوط میکند و بار دیگر شروع به تعمیر جاده میکند.
فردای آن روز همه از جادهٔ خوبی که مک کوئین ساخته حیرت کردهاند و خوشحالاند که جاده جدید، چیزی فراتر از جاده قبلی است. این نقطهای است که ساکنین رادیاتور اسپرینگ را از لحاظ عاطفی به مک کوئین متصل میکند. مک کوئین اما در همان پیست خاکی تلاش دارد تا دلیل سقوط خود به دره را متوجه شود. دکتر هادسون سعی دارد تا دریفت را به او آموزش دهد؛ اما او اعتنایی نمیکند و دوباره به تمرین خود ادامه میدهد که در حین تمرین آموزش هادسون را اجرایی میکند و متوجه حرف هادسون میشود.
دید ساکنین نسبت به مک کوئین تغییر کرده و حال همه او را بهجای یک خرابکار، بهعنوان خودرویی از جنس خودشان میبینند. یکی لاستیکهایش را معاینه و دیگری نیز آن را تمیز و پاکیزه میکند. سالی نیز او را برای شب به هتل خود دعوت کرده تا در جای خوبی استراحت کند.
مک کوئین و ماتر برای خوش گذرانی، شب به آزار و اذیت تراکتورها میپردازند و همین رخداد باعث میشود تا ماتر، مک کوئین را بهترین دوست خود معرفی کند. مک کوئین در حال تغییر است، نخست حس ساکنین به او و حال حس او به ماتر و سالی.
فردای آن روز مک کوئین، راز بزرگی را متوجه میشود. دکتر هادسون در واقع یک قاضی نبود؛ بلکه او هادسون هورنت، ماشین مسابقه معروف است که توانسته ۳ کاپ پیستون را به طور متوالی صاحب شود؛ اما تصادف ناگهانی او و کنار گذاشته شدنش از دنیای اتومبیلرانی توسط اسپانسرها، باعث شده تا او نسبت به هر ماشین مسابقهای از جمله مک کوئین حس بدی داشته باشد. برای همین نیز دکتر هادسون قصد دارد تا مک کوئین تعمیر جاده را به اتمام رسانده و هر چه سریعتر برود.
دکتر هادسون سخن قابلی در جواب تعریف و تمجیدهای مک کوئین از کسب ۳ کاپ پیستون میگویند: «آنها برای من تنها ظرفهای خالیاند…»
مک کوئین پس از فهمیدن حقیقت، سعی دارد تا بیش از پیش خود را به دکتر نزدیک کند؛ اما دکتر به او بیمحلی کرده و معتقد است برای مک کوئین تنها خودش مهم بوده و دیگران برایش اهمیتی ندارند.
سالی، درس بزرگی را به مک کویین میدهد؛ مک کوئین که به دلیل ساختار شخصیتش همواره علاقه خاصی بهسرعت داشته، حال سالی به او آرامش و آرام راندن در جاده را میآموزد که برای مک کوئین احساس فوقالعادهای را به همراه دارد. سالی داستان ساخت بزرگراه جدید و به فراموش سپرده شدن رادیاتور اسپرینگ را برای او بازگو میکند. حال مک کوئین در ذهن خود مسابقه و کاپ پیستون را فراموش کرده و به طرز عجیبی با این مردمان و این شهر خو گرفته است. مک کوئین برای اولینبار به کسی بهغیراز خوش اهمیت میدهد…
مک کوئین جاده را به اتمام میرساند و خودش بهعنوان نخستین مشتری شهر رادیاتور اسپرینگ پس از سالها، به خرید از اهالی میپردازد.
دکتر هادسون خبر اقامت مک کوئین را به همراهانش میدهد و لشگری عظیم از خبرنگاران و عکاسان به همراه مک، او را غافلگیر میکنند. مک کوئین بهناچار تنها با سالی خداحافظی کرده و راهی مسابقه نهایی کاپ پیستون میشود.
مسابقه آغاز میشود و مک کوئین دیگر شور و اشتیاق سابق را ندارد، او فهمیده که این کاپ و اسپانسرینگ شرکت دایناکو دیگر ارزشی برایش ندارند. او تنها خواستار یک لحظه از آرامش و حس خوبی است که در رادیاتور اسپرینگ به جا گذاشته است. او خوشبختی را حس کرده و بهخوبی آن را یافته است. مک کوئین به نقطهای فراتر از موفقیت سفر کرده و حال به لحاظ شخصیتی تکامل یافته است.
در کمال تعجب و در جایی که مک کوئین چند دور از مسابقه عقب افتاده، دکتر هادسون بهعنوان مربی و سرپرست تیم پشتیبانی او به همراه عدهای از مردم شهر در مسابقه حاضر میشوند.
در ادامه مسابقه، مک کوئین تمرکز خود را به دست آورده و به ویکی و سلطان میرسد. در همین حال چیک که با دوز و کلک سعی در پیروزی در مسابقه داشته، تعادل خود و دو خودروی دیگر را به هم میزند. همه بر این باورند که مک کوئین از مسیر مسابقه خارج شده؛ اما او با دریافتی که از دکتر هادسون یاد گرفته به مسیر برمیگردد و بهعنوان پیشتاز در حال رسیدن به خط پایان است. سلطان نیز تصادف کرده و به کل از مسیر مسابقه خارج میشود. مک کوئین با دیدن او در مانیتور پیست مسابقات به یاد دکتر هادسون افتاده و قبل از رد شدن از خط پایان، ترمز میکند. جایی که مک کوئین به بهترین شکل ممکن درسهای خود را از دکتر هادسون فراگرفته و با هل دادن سلطان، نخست او را از خط پایان عبور میدهد.
این کار اخلاقی مک کوئین باعث میشود که او به قهرمان بزرگ اتومبیلرانی مبدل شود و رقیبش چیک که کاپ پیستون را کسب نموده، طرد شود.
مک کوئین در ادامه نیز پیشنهاد رئیس شرکت دایناکو را مبنی بر اسپانسرینگش رد میکند و دوست دارد که با خودرو های کهنهای کار کند که او را از آغاز حمایت کردهاند.
در پایان مک کوئین تصمیم میگیرد تا در رادیاتور اسپرینگ زندگی کند و این موجب میشود تا شهر رادیاتور اسپرینگ رونق دوبارهای بیابد.
فکر میکنم تقریبا همه چیز را در مورد این انیمیشن انگیزشی و زیبا گفته باشم و دیگر حرفی باقی نمانده باشد. خلاصه اینکه در زندگی خود برای آن نقطهٔ فراتر از موفقیت، تلاش کنید و در جستجوی آن باشید نه صرفا موفقیت…
نقطهای که من نام دیگری به جز خوشبختی برای آن انتخاب میکنم:
رادیاتور اسپرینگ
جوایز و افتخارات انیمیشن ماشینها
- نامزد جایزه اسکار بهترین فیلم پویانمایی
- نامزد جایزه اسکار بهترین ترانه اورجینال برای رندی نیومن
- نامزد جایزه بفتا بهترین فیلم پویانمایی
- برنده جایزه گلدن گلوب بهترین فیلم پویانمایی
- برنده جایزه گرمی بهترین ترانه سال برای رندی نیومن
- برنده جایزه آنی بهترین فیلم پویانمایی
- نامزد جایزه آنی برای کارگردانی در تولید یک فیلم بلند برای جان لستر
- نامزد جایزه آنی برای نویسندگی در تولید یک فیلم بلند برای دن فوگلمن
- برنده جایزه آنی بهترین ترانه برای رندی نیومن
عوامل انیمیشن ماشینها
- کارگردان: جان لستر
- تهیهکننده: دارلا کی اندرسون
- نویسندگان: جان لستر، جو رنفت، دن فولگمن، کیل موری و…
- صداپیشگان: اوون ویلسون، پل نیومن، بانی هانت، لری د کیبل گای، مایکل کیتون، تونی شالهوب
- کشور تولید کننده: ایالات متحده آمریکا
- شکرت تولید کننده: پیکسار
- توزیعکننده: والت دیزنی پیکچرز
0 نظر