فهرست مطالب این مقاله
این قانون طبیعت است :«با ارزشترین چیزها، با سختی به دست میآیند.» خیلی از جوانان، تاب و تحمل سختی را نداشته و نمیتوانند در مقابل آن استقامت کنند؛ اما اگر به دنبال باارزشترین چیزها در زندگی هستید و رویای کسب آن را در سر میپرورانید، باید بتوانید با سختیها و مشقتها کنار بیایید. به قول معروف: «در خرابهها، خانه بسازید.» مهم نیست از کجا آمدهاید، چقدر مال و اموال دارید و در چه منطقهای زندگی میکنید؛ بلکه مهم آن است که رویایی در سر دارید و باید با تمام توان برای دستیابی به آن تلاش و کوشش به عمل بیاورید.
به شما قول میدهم که مانند شخص اول داستان امروز، به جایگاهی دست یابید که یک شرکت و کسب و کار بزرگ، بدون شما نتواند به کار خود ادامه بدهد.
استارباکس یکی از معروفترین و محبوبترین فروشگاههای قهوه در سراسر جهان است. اما چطور به چنین موفقیت جهانی رسیده است؟ استارباکس بر خلاف شرکتهای دیگر، صفر تا صد تولید محصولش توسط خودش انجام میشود، این شرکت به هیچکس نمایندگی نمیدهد و تمام فروشگاههایش را خودش افتتاح میکند.
همه این موفقیتها را زمانی بدست آورده که مردم حتی حاضر به خوردن قهوه غلیظ نبودند و همه اینها را مدیون هاوارد شولتز است. کسی که جزو بنیانگذاران و صاحبان اولیه استار باکس نیست؛ اما امپراطور بر حق آن است. روش رهبری و طرز فکر هاوارد او را تبدیل به فردی منحصر به فرد در زمینه مدیریت و تجارت کرد.
زندگینامه و داستان موفقیت هاوارد شولتز
هاوارد شولتز، در ۱۹ ژوئیه ۱۹۵۳ میلادی در شهر بروکلین نیویورک در یک خانواده فقیر و نسبتا تهیدست چشم به جهان گشود. پدر وی یک سرباز آمریکایی بازنشسته بود که بعد از اتمام دوران سربازی خود به رانندگی کامیون رو آورده بود. مادر هاوارد نیز که الین نام داشت، برای رفاه بیشتر خانواده و سه فرزند خود، همواره پا به پای شوهرش کار میکرد تا بتواند بخشی از هزینههای زندگی را تامین کند.
هاوارد شولتز در خانوادهای سختکوش و تلاشگر، پا به این دنیا گذاشته بود که این امر را میتوان به عنوان یکی از علل موفقیتهای وی نام برد.
دوران کودکی هاوارد شولتز
با وجود فقر مالی این خانواده، والدین شولتز در این فکر بودند تا آیندهای درخشان برای سه فرزند خود رقم بزنند. از همین رو همواره به دنبال کسب درآمد بیشتر بودند تا بتوانند نیازهای مختلف کودکان و فرزندان خود را تامین کنند.
دوران کودکی هاوارد در مناطق و محلههای فقیرنشین نیویورک که در آنها فقر بیداد میکرد، میگذشت. بسیاری از خانوادهها که در این مناطق زیست میکردند، بر این تصور بودند که آینده درخشانی در انتظار فرزندانشان نیست؛ همین امر نه تنها سطح امید به زندگی مردم را کاهش داده بود بلکه یاس و ناامیدی را نیز در همان دوران کودکی در دل این فرزندان پایهگذاری میکرد. این تفاوت، اولین مرحله در مسیر موفقیت است.
اگر تفکر شما با اطرافیانتان یکسو نیست، باید بدانید که در مسیر درستی قرار دارید. هاروارد شولتز نیز مسیر موفقیت را خوب شناخته بود؛ چرا که در زندانی از ناامیدیها، فقر و نابسامانی اقتصادی، باور داشت که به آنچه که میخواهد، قطعا خواهد رسید.
تفاوت تفکرات شولتز باعث شده بود تا وی به جای تاثیرپذیری منفی و به قول معروف یکی شدن با دیگران، عبرت بگیرد و تلاش خود را برای ایجاد تغییرات کلیدی زندگیاش آغاز کند. سرچشمه این امر پدر وی بود؛ چرا که او سختیها و مشقتهای پدرش را برای کسب یک شغل شاهد بود.
سانحهای برای پدر هاوارد شولتز
زمانی که هاوارد ۷ سال سن داشت، پای پدر او بر اثر سانحه تصادف دچار شکستگی شد. به دلیل عدم وجود بیمه درمانی و تکمیلی معتبر، شرایط مالی و زندگی آنها بسیار سختتر از قبل شد. تمام این عوامل تاثیر بسیار زیادی بر هاوارد شولتز گذاشتند؛ به صورتی که در خاطرات خود درباره این برهه از زمان مینویسد:
«پدرم را میدیدم که اعتماد به نفس و کرامت انسانی خود را از دست میدهد. به احتمال زیاد دلیل اصلی آن، رفتارهای دیگران بود. آنان با پدرم مانند یک کارگر رفتار میکردند.»
آغاز کار
هاوارد برای تامین هزینههای زندگی خود و خانواده، مجبور به کار در همان دوران کودکی شد. وی در سن ۱۲ سالگی در یک روزنامهفروشی مشغول به کار گردید اما بعد از مدتی وی این شغل را رها کرد و در یک کافه به کار پرداخت. وی پس از ۴ سال کار در کافه، در سن ۱۶ سالگی برای کسب درآمد بیشتر در یک فروشگاه خز و چرم به کارگری مشغول شد. کاری که جز مشاغل سخت به حساب میآمد؛ اما سختی برای شولتز معنایی نداشت و وی در انجام این کار دشوار سربلند بیرون آمده بود.
تحصیلات
تمامی سختیهای کاری که هاوارد شولتز در زندگی متحمل شده بود از لحاظ فیزیکی و بدنی نیز بر روی او تاثیر گذاشته بود. همین سبب شد تا او از لحاظ آمادگی جسمانی دارای بدنی ورزیده باشد. هاوارد به دلیل اینکه در ورزشهایی مانند بسکتبال و فوتبال دارای استعداد خاصی بود توانست از طریق ورزش بورسیه دانشگاه Norther Michigan در میشیگان را دریافت کند و در آنجا مشغول به ادامه تحصیل شود. او توانست در سال ۱۹۷۵ میلادی از همین دانشگاه مدرک کارشناسی ارتباطات را کسب کند.
هاوارد شولتز پس از آنکه از دانشگاه میشیگان فارغالتحصیل شد، به عنوان مدیر فروش در شرکت زیراکس مشغول به کار گردید. پس از گذشت زمانی محدود،این کار را بنا به دلایلی کنار گذاشت و به عنوان فروشنده در شرکت Homaplast استخدام شد.
شکوفایی استعداد هاوارد شولتز
شرکت Homaplast توانست استعداد و تواناییهای شولتز را در دنیای کسب و کار شکوفا کند. کار اصلی این شرکت سوئدی فروش لوازم خانگی بود. شایستگی هاوارد در فروش آنها، وی را به سمت مدیریت فروش منصوب کرد. این اتفاق پس از مدت کوتاهی از زمان استخدام شولتز افتاد که مهمترین قسمت زندگی هاوارد شولتز نام گرفت. قسمتی که تضمین کننده آینده شولتز بود؛ چرا که در همین دوران وی متوجه شد که یک شرکت طبخ قهوه با نام استارباکس، آسیابهای خود را از شرکت Homaplast تهیه میکنند.
داستانی مشابه داستان برداران مک دونالد و ری کراک! که مقاله جدا گانه آن چندی پیش منتشر شد.
استارباکس
هاروارد شولتز، دریافت که استارباکس با اینکه یک شرکت کوچک در سیاتل به شمار میرود، هر ماه و هر روز بر تعداد خریدهای دستگاه آسیاب خود از این شرکت، میافزاید. همین امر سبب شد تا وی قرار ملاقاتی را با مدیران شرکت استارباکس (زو سیگل، جری بالدوین و گوردون بوکر) ترتیب دهد و به همین منظور نیز به سیاتل سفر کند.
از قضا صاحبان استارباکس، دوستان قدیمی شولتز در دانشگاه میشیگان هستند. به همین خاطر او توانست به راحتی زمان ملاقات خود را با آنان مشخص کند. او در خاطرات خود میگوید که هیچ وقت زمانی را که برای اولین بار وارد استارباکس شدم فراموش نخواهم کرد. درست زمانی که این شرکت ۱۰ سال سابقه فعالیت داشت و خارج از سیاتل نیز شعبهای دیگر نداشت.
شولتز درباره اولین دیدار خود اینگونه میگوید: «زمانی که برای اولین بار وارد فروشگاه استار باکس شدم، انگار در خانه خودم بودم. توضیحش سخت است؛ اما میدانستم که قطعا در مکان خاصی هستم. محصول آنها به نوعی با من صحبت میکرد و من خود را جزئی از آن میدانستم. من هیچگاه یک فنجان قهوه خوب نخورده بودم. در ملاقاتی که با بنیانگذاران شرکت استارباکس داشتم، برای اولین بار طعم واقعی یک قهوه خوب را چشیدم. بعد از بیرون آمدن از این شرکت به خود گفتم که باید به هر قیمتی که شده من نیز جزئی از این شرکت شوم؛ زیرا من موفقیت و پیشرفت را در آن میدیدم.»
آغاز کار در استارباکس
از زمان نخستین ملاقات شولتز با بنیانگذاران استار باکس و بازدید وی از این شرکت، یک سال گذشت. هاوارد شولتز کار خود را در این استارتاپ آغاز نمود. این قضیه به راحتی که فکر میکنید نبود؛ چرا که شولتز بسیار سعی کرد تا شایستگی خود را به صاحبان استارباکس به اثبات برساند و رشد و پیشرفت استارباکس را با حضور خود تضمین نماید. شولتز حقوقی نصف دستمزد خود در شرکت Homaplast دریافت میکرد؛ یعنی شولتز چیزی را میدید که از پول فراتر بود.
سفر به ایتالیا
سفر هاوارد شولتز در سال ۱۹۸۳ میلادی به میلان را میتوان مهمترین اتفاق کاری او در شرکت استارباکس دانست. این امر باعث تغییر دید او نسبت به صنعت قهوه و همچنین راههای کسب درآمد بیشتر از آن شد. او زمانی که در ایتالیا سکنا گزیده بود، فهمید که کافیشاپهای این کشور علاوه بر فروش قهوه به ارائه نوشیدنیهای دیگر از خانواده قهوه نیز میپردازند.
او دید که در ایتالیا حدود ۲۰۰۰ کافیشاپ وجود دارد که در آنها مکانهای مخصوصی برای استراحت و ملاقاتهای خانوادگی گنجانده شده است. به این دلیل این ایده به ذهن او خطور کرد که استارباکس باید علاوه بر فروش قهوه، به ارائه نوشیدنیهای دیگر نیز بپردازد تا بتواند از این طریق به سود بیشتری دست پیدا کند.
وی پس از سفر یک هفتهای خود، از ایتالیا به شرکت استارباکس بازگشت. او ایده سرو نوشیدنیهای مختلف به غیر از قهوه را با مدیران آن شرکت در میان گذاشت.
ایده جدید
ایدهای که با مخالفت صاحبان استارباکس روبه رو شد و با خواسته آنها مطابقت نداشت؛ اما با اصرارهای هاوارد، مدیران این شرکت قانع شدند تا به فکر ایجاد یک کافیشاپ بیافتند.
سال نخست اجرای این ایده، آنها توانستند با استفاده از دستور ساخت لاته و کاپوچینو که شولتز همراه خود از ایتالیا آورده بود به سود سه برابری دست پیدا کنند. در این هیاهوی پیروزی بزرگ، شولتز تصمیمی عجیب و باور نکردی را میگیرد. هاوارد شولتز به دنبال تحقق رویای بزرگ خود بود تا بتواند به عرضه قهوه فروشگاهی با کیفیت بالا به تمام مردم بپردازد. به همین دلیل وی به فعالیت خود در شرکت استار باکس خاتمه داد و استعفانامه خود را به نگارش درآورد.
جدایی از استارباکس
شولتز پس از اینکه کار خود را در شرکت استارباکس رها کرد؛ در اندیشه ایجاد یک کافیشاپی بود که در آن علاوه بر سرو نوشیدنیهای مختلف، قهوه فروشگاهی نیز عرضه کند. این کار به سرمایهای نزدیک ۱.۷ میلیون دلار نیاز داشت. شولتز توانست با استفاده از وام، این مبلغ را به دست بیاورد و در سال ۱۹۸۶ میلادی موفق به تأسیس اولین کافیشاپ خود در شهر سیاتل به نام Il Giornale شود. کافی شاپی که دارای نیروی ایتالیایی بود و توانست به سرعت در این زمینه رشد کند. شولتز در اولین روز کاری خود در این کافیشاپ توانست به ۳۰۰ نفر خدمات ارائه دهد که عدد به نسبت بالایی بود.
دو سال گذشت…
مدیران استارباکس تصمیم گرفتند تا این شرکت و تمام فروشگاههای خود را به فروش برسانند. اما چرا؟ آنها توانایی مدیریت استارباکس را نداشتند. خلاصه بدون شولتز آنها تقریبا در امر فروش فلج شده بودند.
صاحبان استارباکس قیمت فروش شرکت خود را ۴ میلیون دلار اعلام کردند. هاوارد شولتز چنین پولی در اختیار نداشت. به همین دلیل وی برای خرید استارباکس به سراغ سرمایهگذارانی رفت که بتوانند از او حمایت مالی کنند. او توانست با استفاده از حمایت آنها شرکت استارباکس را با کافیشاپ خود ادغام کند و بتواند در آمریکا کافیشاپهای زنجیرهای استارباکس را به وجود بیاورد.
آن سرمامه گذار چه کسی بود؟
بیل گیتس موسس مایکروسافت را میتوان اولین سرمایهگذاری دانست که در این راه از هاوارد شولتز حمایت کرد تا وی بتواند به هدف خود دست پیدا کند.
شولتز در نخستین گامهای خود برای ارتقا و پیشرفت استارباکس، جایگاه باریستاها را تغییر داد. او تجربیات مختلفی را که از ایتالیا کسب کرده بود را در استارباکس اجرایی میکرد تا این امر سبب بهبود سطح کیفی استارباکس شود. برای مثال وی از چگونگی رفتار باریستاهای ایتالیا با مشتریان خود فیلم گرفت. این فیلمها را در اختیار کارمندان خود قرار داد تا آن ها بتوانند با الگوبرداری صحیح از راه و روش ایتالیاییها به بهترین شکل ممکن به مشتریان خود خدمت کنند. هاوارد بعد از تغییرات اساسی که در استار باکسها به وجود آورد در سال ۲۰۰۰ میلادی از کار خود یعنی مدیر ارشد اجرایی شرکت استعفا نمود.
در سال ۲۰۰۸ به دلیل مشکلات اقتصادی که در شرکت استارباکس به وجود آمد دوباره به عنوان رئیس آن انتخاب شد. تا سال ۲۰۱۸ این مسئولیت مهم را بر عهده گرفت. بعد از آن خبر بازنشستگی خود را به رسانهها اعلام کرد.
ورود ناموفق هاوارد شولتز به دنیای ورزش
هاوارد شولتز پس از کسب موفقیتها و رسیدن به تمامی رویا و خواستههای خویش، سعی در ایجاد تنوع در زندگی کاری خود داشت. این اندیشه او باعث شد تا شولتز وارد دنیای ورزش شده و بر روی این زمینه سرمایهگذاری کند. وی به این خاطر به خرید دو تیم بسکتبال مردان Seattle SuperSonics و زنان Seattle Storm پرداخت. او توانست از این طریق وارد فضای ورزشی شود؛ اما در این امور زیاد موفق نبود. مدیریت یک تیم ورزشی با یک شرکت تجاری بسیار متفاوت است.
در هر حال هاوارد در سال ۲۰۰۶ میلادی احساس کرد که ورزشگاه بزرگتری را نسبت به ورزشگاه کنونی باشگاه خود نیاز دارد و باید به بازسازی آن بپردازد. این کار او مورد قبول مقامات واشنگتن قرار نگرفت. شولتز به همین خاطر در این سال تیمهای بسکتبال خود را به قیمت ۳۵۰ میلیون دلار به فروش رساند. ورود هاوارد شولتز به دنیای ورزش، خیر که هیچ نداشت بلکه ضرر هم رساند. هم اداره این باشگاه برای وی مشکل بود و هم فروش آن مشکلاتی را به وجود آورد که باعث شد تا شهرت و محبوبیت او در شهر سیاتل کمتر شود.
تجربه نویسندگی و کتابهای هاوارد شولتز
اگر بنا باشد تمامی مدیران و افراد موفق جهان در زمینه کسب و کار به نگارش کتب گوناگونی با موضوع موفقیت روی بیاورند، شک نکنید که هاوارد شولتز باید جزئی از آنان باشد. که در اینجا ما با فردی طرف هستیم که از مناطق فقیرنشین و به اصطلاح دنیای خاکستری فقر و تنگدستی به این جایگاه مهم و والا در دنیای کسب و کار رسیده است.
شولتز تاکنون سه کتاب را با این موضوع نگاریده است که به دوران فقر این کارآفرین خوشنام و چگونگی دستیابی وی به موفقیت میپردازند.
اولین کتاب هاوارد شولتز Pour Your Heart In It : How Starbuck Built a Company One Cup at a Time نام دارد. او توانسته با کمک دوری جونز یانگ، در سال ۱۹۹۷ میلادی آن را به تحریر درآورد. کتاب Onward: How Starbucks Fought for Its Life Without Losing Its Soul دومین کتاب هاوارد میباشد که در سال ۲۰۱۱ میلادی با کمک جوان گوردون نوشته شده است.
سومین کتاب هاوارد شولتز که در سال ۲۰۱۴ به همکاری نویسندهای به نام راجیو چاندراسکاران دست به انتشار آن زد، کتاب For Love of Country میباشد. وی همچنین در سال ۲۰۱۹ کتاب تازهای را با نام From the Ground Up منتشر کرد. با این کار اطلاعات بسیار جذابی را درباره موفقیت در دسترس عموم مردم قرار داد.
جملات ناب هاوارد شولتز
- «هر کسی نمیتواند کارآفرین باشد. درست است که کارآفرینی مزیتهای خودش را دارد ولی مشکلات آن میتواند دل افراد را شکسته و آنها را ناامید کند. کارآفرینان باید تا حدی عاشق کارشان باشند و به راحتی برای آن قربانی بدهند. به نظر ما، انجام کاری غیر از این، غیر قابل تصور است.»
- «بیش از بقیه رویاپردازی کنید و در عین حال رویایی داشته باشید که عملی و شدنی باشد. نسبت به بقیه انتظار بیشتری از کارتان داشته باشید؛ ولی انتظارات باید معقول باشند. بیشتر از بقیه به کارتان اهمیت بدهید و در عین حال هوشمندانه رفتار کنید.»
- لحظاتی در زندگی وجود دارد که ما شجاعت را به سمت خود فرا میخوانیم تا تصمیماتی علیه منطق، حس رایج و عقل سلیم و مجموعه افراد عاقلی که به آنها اعتماد داریم، بگیریم. اما با وجود تمامی خطرات و توصیههای منطقی آنها، به راهمان ایمان داریم و ریسک را به جان میخریم. ما نمیخواهیم تنها نقش تماشاگر را بازی کنیم؛ حتی اگر ندانیم که کارهای ما و نتیجه نهایی آن به کجا ختم میشوند.»
- «یکی از جنبههای اساسی رهبری، توانایی تزریق اعتماد به نفس به دیگران است؛ آن هم زمانی که خودتان زیاد احساس امنیت نمیکنید.»
- «در این جامعهای که روز به روز تغییر می کند، قدرتمندترین و سرسختترین برندها، آنهایی هستند که بهاصطلاح به صورت دلی و از روی تعهدات و تمایل قلبی دستاندرکاران آن ساخته میشوند. این برندها حقیقی و پایدار هستند. پایه و اساس آنها محکمتر از بقیه است چرا که آنها براساس قدرت روحیهٔ انسان ساخته شدهاند؛ نه اینکه صرفا یک کمپین تبلیغاتی باشند. شرکتهایی برای مدت طولانی دوام میآورند که اعتبار بالایی داشته باشند.»
- «برای اینکه یک شرکت سرسخت و بادوام داشته باشید، باید برای جلوگیری از مشکلات و حل آنها، ساز و کاری طراحی کنید که عمر آن بیشتر از عمر تک تک رهبران شرکت باشد.»
- «اگر مربی خوبی داشته باشید از اعتراف به نقاط ضعف و آسیبپذیریهای خود نمیترسید. به مواردی که در مورد آنها آگاهی ندارید، اعتراف کنید. وقتی به نقصهای خود اعتراف کنید بسیار راحتتر سراغ پند و نصیحت دیگران میروید. مطمئنا پند مشاوران شما، بسیار سودمند خواهد بود.»
- «داستان کاری من به جای شانس و استعداد، به اصرار، مقاومت و همچنین انگیزه بالای من وابسته بود. من برای اینگونه رقم خوردن داستانم تلاش کردم و مصمم بودم که کارهایم اینگونه پیش برود. زندگی خودم را کف دستانم گرفتم. از هر کسی که میتوانستم موردی را یاد بگیرم، استفاده کردم. از فرصتهایم تا جایی که میتوانستم استفاده کردم و گامهای رسیدن به موفقیت را یکی پس از دیگری طی کردم. ترس از شکست در ابتدای کار من را هدایت میکرد ولی وقتی چالشها را یکی پس از دیگری حل کردم، احساس استرسم با حس خوشبینی و امیدواری جایگزین شد. زمانی که شما مشکلات بهظاهر حلنشدنی را حل میکنید، دیگر در مورد بقیه موانع، احساس ترس نخواهید کرد.»
- «دلیل شکست یا عدم رشد شرکتها این است که روی افراد، سیستمها و فرآیندهای لازم سرمایهگذاری نمیکنند.»
- «وقتی توسط افرادی احاطه شده باشید که نسبت به یک هدف مشخص تعهد و وفاداری مشتاقانه دارند، هر موردی امکانپذیر میشود.»
- «استارباکس رابطهای معنیدار با مردم دارد که فقط راجع به قهوه نیست.»
- «استارباکس نمایانگر چیزی فراتر از فنجانی قهوه است.»
- «در سنی پایین، مادرم این حس را به من داد که هر چیزی ممکن است و من این را باور دارم.»
0 نظر