فهرست مطالب این مقاله
زمانی که به فکر یک مقدمه خوب برای معرفی انیمیشن رنگو بودم؛ ناخودآگاه به یاد فیلم سینمایی در جستجوی خوشبختی، به کارگردانی کریس موچینچ افتادم. اثری تأثیرگذار و انگیزشی که قطعاً بهترین فیلم سینمایی این ژانر است. در سکانسی از این فیلم؛ کریس گاردنر در توصیف تواناییهای خود میگوید: «شاید شما سؤالی از من بپرسید و من جواب آن را ندانم؛ اما به شما قول میدهم که تمام تلاشم را برای پیداکردن پاسخ آن خواهم کرد…»
اگر به شما شغلی بر خلاف تواناییهای شما پیشنهاد شود، چه میکنید؟ نیمی از مردم آن را نخواهند پذیرفت و نیمی دیگر با وجود پذیرش پیشنهاد، در آن شکست خواهند خورد اما کسانی که با شجاعت به آن کار ادامه میدهند و با اعتمادبهنفس کامل همه چیز را در دست میگیرند، خیلی زود به فردی موفق تبدیل خواهند شد.
پس اگر روزی به شما پیشنهادی خارج از تواناییهایتان دادند، آن را رد که نکرده هیچ، با تمام وجودتان قبول کنید و برای موفقیت در آن؛ سخت تلاش کنید. چرا که این فرصتها شاید فقط یکبار برایتان اتفاق بیفتد و تمام…
مروری بر داستان انیمیشن رنگو، مارمولکی در رؤیای قهرمانی
داستان از یک آفتابپرست خانگی، که در رؤیای قهرمانی خود غرق شده، آغاز میگردد. مارمولکی که چشمان خود را به روی دیوارهای شیشهای آکواریوم بسته و در جای دیگری سیر میکند.
بر اساس یک اتفاق، آکواریوم این آفتابپرست از خودروی صاحبش، به دلیل تصادف سقوط کرده و حالا این آفتابپرست؛ خود را در میان صحرایی سوزان میبیند.
او در بزرگراه با عامل این تصادف آشنا میشود. یک آرمادیلوی نه باندی به نام رودکیل، که با تلاش برای رسیدن به «آنسوی» (استعاره از زندگی پس از مرگ) به دنبال روح عرفانی «روح غرب» است. آفتابپرست پس از اینکه به او میگوید که به دنبال آب است، رودکیل به او از دیر میگوید. یک شهر قدیمی غرب؛ که در آن گفته میشود که آب از طریق مراسمی مرموز، چهارشنبهها وارد میشود؛ اما متأسفانه بسیار دور از صحرا است. آفتابپرست گمشده که هیچ گزینه دیگری را روبهروی خود نمیبیند، دل را به صحرا میزند. هنگام سرگردانی در کویر، قبل از ملاقات با خانم بینز، یک ایگوانای بیابانی که او را به خاک میبرد.
زمانی که از آفتابپرست در مورد هویتش پرسیده میشود، خود را بهعنوان مردی سرسخت و قهرمان به نام رنگو به مردم شهر معرفی میکند؛ که دروغی بیش نیست. این دروغ برای رنگو خوشایند بود؛ چرا که از این طریق میتوانست خود را خوف و خفن نشان دهد. او به تعریف ماجراهای دروغین خود ادامه میدهد و از کشتن یک باند مخوف به نام برادران جنکینز، تنها با استفاده از یک گلوله، برای مردم صحبت میکند.
او بهسرعت با هیولا بیل برخورد میکند؛ اما وقتی بیل از بازگشت شاهین میترسد، از تیراندازی اجتناب میکند. رنگو سپس توسط شاهین تعقیب میشود تا زمانی که به یک برج آب خالی میرسد که رنگو به طور تصادفی آن را خراب میکند و باعث میشود که شاهین را تا حد مرگ له کند. برای شکست دادن شاهین، شهردار، لاکپشت سالخورده، رنگو را بهعنوان کلانتر جدید شهر منصوب میکند. در همین حال، مردم شهر نگران هستند که با مرگ شاهین، تفنگچی بدنام راتل مار جیک (که از شکارچیانی مانند شاهین میترسد) بازگردد.
بعد از آن متوجه میشویم که کثیفی در میان خشکسالی است؛ و تنها منبع آب آن که در بانک شهر در داخل یک بطری کولر آبی ذخیره میشود، تقریباً خالی است. خانم بینز که به قضیه رنگو مشکوک شده، از رنگو میخواهد که بررسی کند آب کجا رفته است. در آن شب، رنگو به طور ناخواسته به سه نفر از سارقان بانک که توسط مولتی به نام بالتازار هدایت میشوند، کمک میکند و آنها را با جستجوگران اشتباه میگیرد.
اهالی شهر صبح روز بعد، بطری بانک را دزدیده شده مییابند؛ بنابراین رنگو یک پلیس را برای تحقیقات مامور میکند. در طول جستوجو، آنها متوجه میشوند که بانکدار، یوهانس مریماک سوم، در وسط بیابان مرده؛ اما به طرز عجیبی علت مرگ او غرق شدن بوده است! سارقان را تا مخفیگاهشان در یک دره ردیابی میکند، جایی که آنها با قبیله خفاش سواری بالتازار بر سر بطری آب دزدیده شده میجنگند، قبل از اینکه بفهمند خالی است. سارقان اقرار میکنند که آن را خالی پیدا کردهاند اما باز هم آنها را بازداشت میکند.
رنگو از شهردار درباره خرید زمین اطراف سؤال میکند؛ اما او هرگونه تخلفی را انکار میکند و به رنگو نشان میدهد که با زمین خریداری شده یک شهر مدرن میسازد. او بعداً جیک مار زنگی را احضار میکند، راز رنگو را فاش کرده و هویت رنگو را که تنها یک آفتابپرست خانگی است و توانایی خاصی ندارد، برای مردم شهر نمایان میکند. رنگو پس از اینکه از شهر بهنوعی اخراج میشود، افسرده به بزرگراهی بر میگردد که در آغاز در آن گم شده بود.
رنگو در میان ترافیک سنگین بهطرف دیگر بزرگراه میرود و تصویری که از او به ما نشان داده میشود، در قالب آفتابپرستی غش کرده به همراه انبوهی از حشراتی است که دور آن را گرفتهاند، است. رنگو صبح روز بعد که از خواب بیدار میشود، با روح غرب ملاقات میکند، که در نقش مردی مسن بدون نام ظاهر میشود. پس از گفتن اینکه با شهروندان دیر چه کرده است، روح به رنگو میگوید که باید برگردد و اوضاع را درست کند و به او میگوید که «هیچکس نمیتواند از داستان خودش خارج شود.»
با کمک رودکیل و یوکاهای متحرک عرفانی، رنگو یک دریچه قطع اضطراری را در یک خط لوله آب به لاسوگاس کشف میکند؛ که شهردار با دستکاری آن باعث کمآبی شده است تا بتواند زمین را برای خود بخرد. رنگوی جوان شده به دیر بر میگردد و جیک را به یک دوئل دعوت میکند. تا با سرگرمکردن او، یوکاها بتوانند دریچه خط لوله را بچرخانند تا آب را به شهر برگردانند. رنگو نیز در این میان سعی میکند جیک را به روی محل خروجی آب بیاورد و جیک را با فشار آب به آسمان پرتاب کند.
در همین حال برای گول زدن جیک، یک شاهین تقلبی نیز ترتیب داده شده که جیک پس از فهمیدن این حقه، تمام تیرهایش را بهسوی شاهین دروغین شلیک میکند. تا جایی که دیگر فشنگی برایش باقی نمیماند. حال رنگو با شجاعی وصفناپذیر با یک اسلحهاش که یک گلوله در آن وجود دارد، روبهروی جیک ایستاده و همین سکانس مهمترین و قابلتأملترین لحظه این انیمیشن است. جایی که رنگو میگوید:
- «با یک گلوله کارتو تموم میکنم.»
- جیک در جواب میگوید: «جرئتش را نداری.»
- و رنگو با شجاعت و شهامت تمام به جیک میگوید: «امتحانم کن…»
ترس در چشمان جیک به نمایش میآید و رنگو دیگر آن آفتابپرست ترسوی سابق نیست؛ بلکه حال شمایل یک قهرمان واقعی را پیدا کرده است. شهردار که خانم بینز را گروگان گرفته، یا تهدید کشتن بینز، رنگو را مجبور به انداختن اسلحهاش میکند. رنگو و بینز در درون خزانه بانک شهر زندانی میشوند. شهردار قصد دارد که آن را در آب غرق کرده و بکشد.
اما رنگو تنها گلوله را که برای کشتن جیک در درون اسلحه گذاشته بود، قبل از تسلیم شدن درآورده و با همان شیشه در خزانه بانک را میشکند. پس از آزادی رنگو و بینز، جیک که همچنان تحتتأثیر شجاعت وصف نشدنی رنگو قرار گرفته بود، شهردار را با خود به بیرون از شهر میکشاند؛ تا او را بهخاطر فریبش به قتل برساند.
شخصیت رنگو
شخصیت رنگو اصلاً وجود نداشت. آفتابپرستی به نام رنگو اصلاً زنده نبود و یا شاید اصلاً متولد نشده بود؛ تا اینکه این شخصیت توسط یک آفتابپرست خانگی و بیدستوپا به خود آمد؛ تا مردم یک شهر را از چنگال سیاستهای کثیف شهردار نجات دهد و به قهرمانی بیبدیل تبدیل شود.
انیمیشن رنگو جدا از نقدهایی که به سیاستهای بیشرمانه تمام حاکمان و سیاستمداران دنیا دارد، به ما آموزش میدهد که اگر از خود، شخصیتی دروغین برای دیگران ساختیم؛ تلاش کنیم تا شبیهش باشیم و روزبهروز خود را به آن شخصیت دروغین نزدیک کنیم.
عوامل انیمیشن رنگو
رنگو (Rango) یک پویانمایی آمریکایی محصول سال 2011 در ژانر اکشن کمدی و وسترن، به نویسندگی جان لوگان و کارگردانی گور وربینسکی است. این فیلم بسیار مورد تحسین منتقدان و تماشاگران قرار گرفت و یک موفقیت تجاری به شمار میرفت. رنگو توسط پارامونت پیکچرز در 4 مارس 2011 به نمایش در آمد. در این فیلم جانی دپ در نقش رنگو و ایسلا فیشر در نقش خانم بینز صداپیشگی میکنند.
دستاوردها و جوایز انیمیشن رنگو
- برنده جایزه اسکار بهترین انیمیشن بلند سینمایی
- برنده گلدن گلوب بهترین انیمیشن سال
- برنده جایزه مؤسسه فیلم آمریکا برای بهترین انیمیشن بلند
- برنده جایزه بفتا (اسکار بریتانیا) برای بهترین انیمیشن
0 نظر