بشر در طول تاریخ، همواره در تلاش و تکاپو بوده تا برای زندگیاش برنامه ریزی کرده، هدف تعیین کند، سخت و سختتر کار کند تا به موفقیت برسد. رسیدن به موفقیت برای انسانها بسیار حائز اهمیت است. همهی ما دائما در ذهنمان خود را با افراد موفق مقایسه میکنیم و همین مقایسهها جز حس خود سرزنشی، نا امیدی و یاس برای ما چیز دیگری ندارد؛ چون باعث میشود نعمتهایی را که داریم نادیده بگیریم.
وقتی به زندگی همسالان خود فکر میکنیم که آنها چطور به خواستههای خود رسیده و به اکثر آرزوهایشان جامه عمل پوشاندهاند، از خودمان متنفر میشویم که چرا ما در چنین شرایطی نیستیم. بعضی وقتها هم هر چه تلاش میکنیم راه به جایی نمیبریم و کارمان حاصلی جز شکست و ناکامی ندارد، اما دیگران شاید نصف ما هم تلاش نکرده یا حتی یک دهم ما، کوشش و ممارستی به خرج ندهند، اما در کار خودشان موفق باشند. مثال واضح آن، رقابتی به اسم کنکور است. افرادی با تلاش کم اما بسیار موفق، و برعکس آن، افرادی با تلاش فوق العاده زیاد، اما نا موفق!
واقعاً چرا موفق نمیشویم؟
چه عواملی باعث ایجاد چنین شرایطی میشود؟ با ما همراه باشید تا به تکتک ابهامات ذهنی شما پاسخ گوییم و پرده از رازهایی برداریم که شاید در زندگی شخصیتان اصلاً به آن توجه نکرده یا کمتر توجه کرده باشید. عاملی به نام ذهن!
این روزها در کتابها و مجلات موفقیت، سخنرانیهای انگیزشی، سمینارها و وبینارها، در فضای مجازی، دانشگاه و محل کار، کلمهای مدام تکرار میشود، کلمهای که فکر هر خواننده و شنوندهای را تا مدتها درگیر میکند، ولی بعدا در طول مشغلهها و روزمرگیهای زندگی از یاد میرود؛ کلمهای به اسم ذهن.
بز ذهنی!
ذهن، ابزاریست که میتواند ارباب یا بردهی ما باشد. در واقع عدم موفقیت در کارهایمان، یک بیماری ذهنی است که ما آن را به بز تشبیه میکنیم. بزی با دو شاخ تنومند و بزرگ که هر کدام از آنها در مسیر زندگی ممکن است زخمیمان کند. این دو شاخ تنومند، استانداردهای بسیار پایین و استانداردهای بسیار بالا هستند.
شاخ اول بز ذهنی: استانداردهای بسیار پایین
همهی ما این جملات منفی را بارها و بارها تکرار کردهایم و از تاثیر آنها بر روح و روانمان غافل بودهایم. جملاتی مثل:
- فقط تا جایی کار میکنم که شکم خودم و خانوادهام را سیر کنم.
- همین پولی که دارم برایم کافیست. پول زیاد مرا از خداوند دور میکند.
- همین که کلاهبرداری نمیکنم، مال کسی را نمیخورم و شب سر راحت بر بالین میگذارم؛ یعنی آدم خیلی خوبی هستم.
- در این کشور نمیتوان موفق شد. همین که زندهایم و نفس میکشیم، خدا را شکر.
- کارهایم را طوری انجام میدهم تا صدای کسی در نیاید.
شاخ دوم: استانداردهای بسیار بالا یا همان کمالگرایی
- دوست دارید در هر کاری بهترین باشید.
- دائم نگران تفکرات مردم در مورد نحوهی عملکردتان هستید.
- قبل از انجام هر تصمیمی، آنقدر جوانب کار را میسنجید و اما و اگر میکنید که آن تصمیم هرگز عملی نمیشود.
راهکار غلبه کردن بر این بز ذهنی و خلاصی از دست چنین هیولایی چیست؟
1-تغییر باورها،تغییر عادتها و تغییر سبک زندگی
حقیقت این است که وقتی فردی سی سال در مورد خویش و زندگی فردیاش واگویههای منفی به کار برده و نجواهای منفی داشته است، وقتی عادت کرده قبل از وقوع هر اتفاقی هولناکترین قسمت آن را در ذهنش تجسم کند، چطور میتواند یک شبه به انسانی مثبتنگر و خوشبین تبدیل شود؟ اما جای نگرانی نیست. با ممارست و تمرین میتوانید اختیار ذهن خود را به دست بگیرید که البته بسیار مفصل است و در این مقاله نمیگنجد.
اکنون به بررسی عوامل دیگری برای این موضوع میپردازیم که چرا موفق نمیشویم و در پایان هر عامل، راهکاری را جهت غلبه بر مشکل بیان میکنیم.
2_ ترس
هراس و وحشتی که از شکست به خود راه میدهیم، باعث میشود هرگز به موفقیت نرسیم. همهی ما روزانه با ترسهای خیلی زیادی دست و پنجه نرم میکنیم. ترس از ضرر و شکست مالی، ترس از قضاوت مردم، ترس از تحقیر شدن خودمان، دائم میگوییم اگر نشود، اگر نخواهد، اگر قبول نکند، اگر نتوانم، اما روانشناسان معتقدند ما باید با ترسهای خود روبرو شویم تا از شر آنها خلاصی یابیم. به قول معروف: “اگر میخواهی آتش را خاموش کنی، اول به آن نزدیک شو.“ امام علی (ع)می فرماید: بهترین راه مقابله با ترس، نزدیک شدن به آن است.
3_ نداشتن امکانات مناسب
همهی ما برای شکستها و ناکامیهایمان در طول زندگی، کلی عذر و بهانه می تراشیم و آسمان و ریسمان به هم میبافیم تا عدم موفقیت خود را گردن دولت و مملکت، فقر خانوادگی، والدین سالخورده و زندگی در مناطق جنوبشهر بیاندازیم و از زیر بار مسئولیت شانه خالی کنیم، اما اگر ما بدانیم که چطور میشود از همین امکانات کم استفاده کرد و به پیشرفت رسید، اگر بدانیم بسیاری از بزرگان و فرهیختگان در طول تاریخ از خانوادههایی بیبضاعت سر برآوردهاند که شاید از حداقل امکانات هم برخوردار نبودند، اوضاع جور دیگری میشد و سرنوشت ما به شکل دیگری رقم میخورد. باید با امکاناتمان هر چه هست کنار بیاییم، اما روز به روز در جهت ارتقاء آن تلاش کنیم. در وهلهی اول باید سپاسگزار بود و شکرگزاری کرد.
4_ دریافت پاداش برای رفتار اشتباه
بسیاری از مضامین اخلاقی در جامعهی ما به درستی تعریف نشدهاند یا اینکه حداقل مردم آنها را در جایگاه درست خود به کار نمیبرند؛ مثلا به آدم کمحرف و خجالتی، لقب محجوب میدهیم و با این برچسب باعث میشویم او به رفتار خود ادامه دهد، یا وقتی با شخصی خشن و اخمو و سرد و بیروح مواجه میشویم، او را پرجذبه مینامیم. خوب تا وقتی این افراد، محبوب و مورد ستایش مردم هستند، چطور باید تغییر کنند و چگونه باید متوجه رفتار اشتباه خود شده و آن را کنار بگذارند؟ انسان عاقل کسی است که کار درست را انجام میدهد؛ نه از تعریف و تمجید مردم به وجد میآید و نه از طعنه و کنایهی آنها عصبانی و ناراحت میشود. فرد نخبه و آگاه هیچ کاری با نظر مردم ندارد و سعی میکند روز به روز خودش را در صفات اخلاقی به کمال برساند.
5_ویژگیهای شخصیتی منفی
دو ویژگی شخصیتی و ارتباط آنها با عدم موفقیت:
1) غرور: بعضی انسانها آنچنان به تحصیلات و مدرک دانشگاهی خویش غره شده یا در ثروت و مال و داراییشان غرق میشوند که به ورطهی هلاکت و نابودی میافتند. آنها خود را دانا و آگاه میدانند و حاضر نیستند در هیچ شرایطی تغییر کنند. گاهی یادشان میرود خودشان هم روزی شاگرد و دانش آموز بودهاند و آن زمان پر از نیاز و خواهش و تمنا برای فراگیری علم و دانش، اما حالا فردی تحصیلکرده و فرهیخته هستند، ملبس به لباس استادی، ولی هیچ عطشی به آموختن و فراگرفتن مهارت و دانشهای جدید ندارند، چون احساس میکنند دانای کل هستند و در مورد هر علمی سررشتهای دارند. چطور میتوانیم در لیوانی که پر از آب است، مجدد آب بریزیم؟
2) لجبازی: برخی افراد با وجود این که میدانند افکار و عملکردشان پر از غلط و اشتباه است و تا به حال نتیجهای جز شکست و ناکامی برایشان نداشته است، حاضر نیستند اندیشههایشان را اصلاح کنند تا افکارشان شکل درستتری به خود بگیرد.
6_ نمیتوانیم موفق شویم، چون به خودمان برچسبهای منفی میزنیم
وقتی به هر دلیلی در انجام کاری به شکلی مطلوب پیش نمیرویم، تقصیر را به گردن خود میاندازیم و از کوره درمیرویم. وقتی نمیتوانیم رابطهای عاطفی را به سرانجام برسانیم و ناگزیر به جدایی هستیم، به خود میگوییم من نتوانستم زندگیام را حفظ کنم، من نتوانستم همسرم را سر به راه کنم چون عرضه نداشتم، یا وقتی کسی را دوست داریم که او میلی به ما ندارد، فوراً میگوییم: من جذاب و دوست داشتنی نیستم. کسی مرا نمیخواهد، یا وقتی کیکمان را از داخل فر بیرون میآوریم و میبینیم که سوخته یا ظاهر خوبی ندارد، به خودمان میگوییم تو کجا و آشپزی کجا؟ باز هم دسته گل به آب دادی، اما همهی این برچسبها ناشی از خطاهای شناختی است و اصلا حقیقت ندارد. چطور کسی میتواند ببیند که شما فوقالعادهاید، وقتی خودتان نتوانید ببینید؟ بهترین راهکار برای خلاصی از این برچسبها، جایگزین کردن آنها با برچسبهای مثبت است؛ به عنوان مثال: به جای من همیشه شکست خورده و بدبخت هستم، به خود بگوییم: «من همیشه موفق میشوم» و بعد تاثیر شگرفش را در زندگیمان ببینیم.
عوامل دیگر عدم موفقیت به صورت فهرستوار خدمت شما خوانندگان عزیز ارائه میگردد:
7_ اتلاف انرژی در جایی نادرست
8_ تضاد در علاقه و عمل
9_ عدم شناخت از مسیر
10_ تفکر همه و هیچ ( آدم های صفر و صد )
حال که در این مقاله عوامل عدم موفقیتتان را شناختید و با این موانع و بازدارندهها آشنا شدید، پس آگاهانه از آنها دوری کنید و با اطمینانی بیشتر به سوی موفقیت گام بردارید.
دانلود PDF چرا موفق نمیشویم؟
دانلود پاورپوینت چرا موفق نمیشویم؟
0 نظر