داستان یک کسب و کار خانگی (قسمت 4)

توسط | اسفند 4, 1399 | داستان کوتاه کسب و کار, کسب و کار | 0 نظر

2 دقیقه

از وقتی مطمئن شدم چی می‌خوام، هرجا میرم میبینمش، یا خودشو یا جای خالی شو…

انگار تا حالا این اندازه با دقت به اطرافم توجه نکرده بودم؛?

میرم تو اینترنت دور بزنم، همش دارم دنبال اون سبک کار میگردم.

انگار دارم بهتر میبینم، واقعیت هم همینه! یکی از اصول تولیدات بهتر، تلاش در جهت بهتر دیدنه، تا جایی که تنوع رو در کارِت متوجه شی. کار و محصول سایرین رو ببینی؛ نه مشاهده ها!! با دقت ببینی.?

  • تا فنِ کار دستت بیاد
  • اشکال و ایرادا دستت بیاد
  • متوجه شی چه‌روشی راحت‌تره
  • چطوری شکیل‌تره

یعنی یه جورایی اطلاعات مِیدونی به دست بیاری، با خوب و درست دیدن.

همین طوری ادامه پیدا کرد تا دیدم کم کم هرچی میبینم نمیگم قشنگه، دارم نظر هم میدم که کدوم بهتره .

با خودم حرف میزدم:

نه این قشنگ نیست …چرا اینقدر زمخته…..?

وای این چه قشنگه…. چه  الگوی قشنگی داره….?

چقدر پشتِ کار تمیزه… چقدر تو دل بروعه این کار ?

وای نمیدونین همه زندگیم شده بود هنر،کارِدست،عشق عجین شده با محصولات دستساز.

کم کم دیگه به فکر افتادم  که  دست به کار شم.

دیدن و نظر دادن کافیه.

میگن شنیدن کِی بود مانند دیدن؛ منم میگم دیدن کجا وووو اجرا کردن کجاااا….

0 نظر

ارسال نظر

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

سلام، نیاز به راهنمایی دارید؟
×
اگه قصد مهاجرت داری، قبلش حتماً یه سر به این سایت بزن!
مشاهده‌ی سایت