فهرست مطالب این مقاله
کیف پولش را از جیبش در آورد و یک تکه کاغذ کهنه و پاره پوره را نشان همه داد. یک چک ده میلیون دلاری که ارزش آن خیلی بیشتر از ۱۰ میلیون دلار ناچیز بود. ارزشی به اندازه تبدیل شدن به یکی از بهترین کمدین های تاریخ سینما به نام جیم کری!
نگاهی به سختیهای جیم کری در زندگی
جیمز یوجین کری، ۱۷ ژانویه سال ۱۹۶۲ در نیومارکت، انتاریو، کانادا، به دنیا آمد. وقتی که جیم ۱۲ سال داشت، پدرش که نوازنده ساکسیفون بود از کارش اخراج شد و به دلیل بیکاری پدرش، خانواده اش دچار مشکلات مالی شدیدی شد. او در این باره چنین گفته است:” ناگهان زیر پای خانواده من خالی شد. در آن دوران فقر شدیدی را تجربه میکردیم. ما همه کار میکردیم و همه اعضای خانواده مجبور بودند به عنوان نگهبان یا سرایدار کار کنند و من فقط عصبانی میشدم. من از دنیا عصبانی بودم که چرا این کار را با پدرم کرد. حقیقتاً میخواستم که کلهی یک نفر را خرد کنم”. در نهایت کری جوان برای پیدا کردن کار، مجبور شد دبیرستان را رها کند و همیشه نیز مجبور بود مادرش را از غم و غصه درآورد، زیرا مادرش همیشه در رختخواب دراز میکشید و مقدار زیادی قرص مُسکن میخورد.
جیم کری در ۱۴-۱۳ سالگی روبه روی آینه میایستاد و با صورتش ادا در میآورد که مادرش او را از انجام این کار منع کرد. احتمالا مادرش با عصبانیت به او میگفته که ” جیم، دست از این مسخره بازیها بکش!” قطعا مادر او نمیدانسته که همین مسخره بازیها، جیم کری را بهترین بازیگر متد میمیک چهره تبدیل کند. برخلاف مادرش، اما پدرش همواره به او میگفت ” تنها در انجام کاری موفق خواهی شد که به آن عشق میورزی.” این جمله طلایی پدر، مسیر زندگی جیم کری را متحول کرد و او دقیقا به دنبال کاری رفت که آن عشق میورزید، یعنی خنداندن مردم.
او از کانادا به لس آنجلس آمد و ۱۰ سال به اجرای استندآپ کمدی پرداخت. اولین اجرای استندآپ کمدی او به قدری بی مزه بود که حضار او را هو کردند و از سالن بیرون رفتند. این اتفاق سبب اخراج جیم کری از کارش شد، اما او دست از تلاش بر نمیداشت.
شروع داستان چک ۱۰ میلیون دلاری جیم کری
پس از سالها اجرای استندآپ کمدی در کلوبهای شبانه، آرام آرام وارد سینما شد و پس از حدود یک دهه فعالیت در سینما و بازی در ۸ فیلم سینمایی و چند مجموعه تلوزیونی که هیچکدام کمدی نبودند، نتوانست استعداد بازیگری خود را در هالیوود ثابت کند، اما او روزهایی را در آینده کاری خود میدید که شاید هیچ کس قدرت تماشای آن را نداشت. دیدن روزی که آنقدر پیشرفت کند تا بتواند برای بازی در یک فیلم سینمایی، دستمزدی نجومی طلب کند و در همین لحظه، با ارزشترین چک جهان بر روی یک کاغذ ساده و به دستان جیم کری صادر شد؛ چکی به مبلغ ۱۰ میلیون دلار که او به خودش قول داد تا در روز شکر گذاری ۱۹۹۵ آن را پاس کند.
او برای نخستین بار قابلیتهای فراوان کمدیاش را در فیلم ایس ونچورا به نمایش گذاشت و بازیاش در این فیلم باعث شد تا نقش ماندگار استنلی ایپکیس در فیلم ماسک را از آن خود کند. فیلمی که جیم کری با تسلط بالایی که روی ماهیچههای صورتش داشت، باعث شد تا بسیاری از هزینههای جلوههای ویژه فیلم پائین بیاید.
در همان دوران، جیم کری هر روز آن چک را از کیف پولش بیرون میآورد و نگاهش میکرد تا اینکه در نهایت یک روز قبل از روز شکرگزاری ۱۹۹۵ و ۳ سال پس از نوشتن چک؛ قرار شد که ۱۰ میلیون دلار برای فیلم احمق و احمقتر به کارگردانی بردران فارلی دریافت کند.
جیم کری در سال 1997 در برنامه اپرا وینفری در این باره اعلام کرد که او مقداری از موفقیت خود را مدیون تصوراتی است که در ذهن خود ایجاد کرده است؛ به عبارت دیگر وی به طور مرتب خود را در حالی که به موفقیت بسیار زیادی دست یافته بود تصور میکرد و تلاش کرد که این تصورات را به واقعیت تبدیل کند و داستان این چک را هم میتوان به عنوان بزرگترین تصور او از موفقیتهای آیندهاش نام برد. چند سال بعد در طی یک سخنرانی، بار دیگر در مورد قدرت تصور و خیال پردازی و البته اراده گفت و ادعا کرد که خیالبافی همراه با تلاش، شخص را به موفقیت میرساند و همواره سعی داشته که دیگران را نیز با این واقعیت آشنا سازد که طرز تفکر، نقش مهمی در آینده شما خواهد داشت.
فیلم شناسی و جوایز
جیم کری بیشتر برای بازی در فیلمهای سینمایی ماسک، احمق و احمقتر، پسر کابلی، نمایش ترومن، مرد روی ماه، درخشش ابدی یک ذهن پاک و احمق و احمقتر ۲ شناخته میشود. او تا به حال ۲ بار در سالهای ۱۹۹۸ و ۱۹۹۹ جایزه گلدن گلوب بهترین بازیگر مرد فیلم موزیکال یا کمدی را به ترتیب برای فیلمهای سینمایی نمایش ترومن و مرد روی ماه دریافت کرده است.
جملات ناب جیم کری
- من فکر میکنم همه باید ثروتمند و مشهور شوند و هر کاری که رویای آن را دارند انجام دهند تا متوجه شوند که اینها به درد نمیخورند؛ هرآنچه در زندگی به دست میآورید، پوسیده و متلاشی میشود و تمام آنچه از شما باقی میماند، همان چیزی است که در قلب شما و وجود داشته است.
- هرچه بیشتر به مردم نگاه میکنم و آنها را میشناسم؛ بیشتر درک میکنم که چرا خداوند به حضرت نوح گفت ” اول حیوانات را نجات بده! “
- ترس، قرار است نقش مهمی در تو زندگیات داشته باشد، اما تو باید تصمیم بگیری که چقدر مهم؛ میتوانی تمام زندگیات را صرف تصور روحها کنی یا نگران مسیر آیندهات باشی، اما تنها چیزی که اهمیت دارد این است که چه اتفاقی اینجا میافتد و تصمیماتی که در این لحظه میگیریم بر پایه عشق هستند یا ترس. بسیاری از ما مسیرمان را از روی ترس غیر واقعی درونمان انتخاب میکنیم، چیزی که میخواهیم، دست نیافتنی به نظر میآید و مسخرست که انتظارش را داشته باشیم، پس هیچوقت جرات نمی کنیم آن را از دنیا بخواهیم.
tacblog.com@gmail.com
fd