داستان یک کسب و کار خانگی (قسمت 2)

توسط | اسفند 3, 1399 | داستان کوتاه کسب و کار, کسب و کار | 0 نظر

2 دقیقه

از وقتی با خودم قرار گذاشتم که یه کسب و کار خونگی کوچولو دست و پا کنم که هم از وقتم بیشتر استفاده کرده باشم و هم در کنارش یه پولی گیرم بیاد؛ دائم تو این فکر بودم که از کجا و چه طوری؟

اولین راه حلی که به نظرم رسید، این بود که پیدا کنم به چه شاخه‌ای علاقه دارم؟ دوست دارم چه کاری انجام بدم؟

وااای نمیدونین چقدر سخت بود. تازه متوجه شدم که خودمو درست نمیشناسم، نمیدونستم چیو دوست دارم?

آیا اونی که فکر میکنم هستم؟ آخه بعضی وقتا فکر میکنم خیلی قویّم، ولی وقتی پای عمل میرسه، پنچر میشم ?

کاری که از دستم بر میاد چیه؟

هر چی بیشتر فکر میکردم، بیشتر سوال برام ساخته میشد تا جواب…

حالا استعدادت رو پیدا کردی،

  • چقدر حوصله داری روش کار کنی؟
  • چقدر میتونی براش هزینه کنی؟
  • کار یدی دوست داری یا فکری؟
  • میدونی بازار فروشش کجاست و مخاطب هدفت رو کجا باید شکار کنی؟

.

.

‌.

در نهایت نتیجه اینکه

باید استوار مثل کوه باشی،بری جلو…

تا برسی به جایی که محصولت خریدار داشته باشه.

حالا بگو ببینم

چند مردِ حَلّاجی.‌‌‌..؟

۵درصدی ها کمکتون میکنن تا جواب ها رو پیدا کنین…

همراه ما باشین

0 نظر

ارسال نظر

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

سلام، نیاز به راهنمایی دارید؟
×
اگه قصد مهاجرت داری، قبلش حتماً یه سر به این سایت بزن!
مشاهده‌ی سایت