فهرست مطالب این مقاله
یکی از اولین و مهمترین دغدغههایی که ما انسانها، فارغ از ملیت و جنسیت داریم و خواهیم داشت، یافتن استعدادهای درونیمان برای تحصیل، انتخاب شغل مناسب و منطبق با شخصیت و تواناییهای ذاتیمان و طی کردن مسیر زندگی در شادترین حالت ممکن است.
مسئلهتی پر اهمیت که شاید در مدرسه و نظام آموزشی به آن اشاره شود اما متاسفانه فقط در حد همان اشاره باقی میماند.
انتخاب درست استعداد باعث میشود که ما سریعتر و راحتتر به سطح تعالی برسیم و با یافتن و کار کردن در حوزه مربوط به آن به نهایت موفقیتهای مالی و معنوی برسیم و نهایت لذت را در زندگیمان تجربه کنیم. هیچکس مثل خودمان نمیتواند شغل یا رشته تحصیلی به ما پیشنهاد کند.
ما باید یاد بگیریم چگونه خودمان را تجربه کنیم؛ یعنی خودمان را در موقعیتهای مختلف قرار دهیم و واکنشهایمان را یادداشت کنیم و ببینیم آنها در کجاها کاربرد بیشتری دارند. اما منظور ما از استعداد چیست؟ نقاط ضعف و قوت توانمندیهای ذهنی که در وجود تمام انسانها نهادینه شده است؛ اما برای هر فرد متفاوت است و این تفاوت است که هر انسان را منحصربهفرد میسازد.
در ادامه با گریزی که به کتاب “استعداد” نوشته پوریا برزعلی میزنیم به راحتی خواهیم آموخت که استعداد خود را چگونه بشناسیم و از آن در راستای کسب و کار خود استفاده کنیم.
بخشی از کتاب استعداد، این شما و این هم مهمترین مسئله موفقیت!
دو پدیده جنگ استعدادها و جنگ برای استعدادها، پدیدههایی جدید هستند که حاصل چند دهه اخیر میباشند!
با صنعتی و جهانی شدن کشورها، رقابت بین کسب و کارهای مختلف، شکل دیگری به خود گرفت! ورود تنوع در همه انواع محصولات و خدمات، دسترسی به انواع منابع مادی و انسانی با هزینههای بسیار کمتر در مقایسه با گذشته، ایجاد روشهای نوین برای تولید محصولات، خدمات و… همه و همه باعث شد تا صاحبان سرمایه و کسب و کارها درک کنند که انسان به عنوان اصلیترین منبع تولید تنوع و ابتکار، ارزشی فراتر از کارگر صرف و نیروی یدی دارد!
آنچه محصولات شرکتها و خدمات سازمانها را از هم متفاوت و متنوع میکند میزان دارایی مادی شرکتها نیست! بلکه نوع افرادی است که در آنجا کار میکنند. این افراد هستند که خالق ایدهها، نوآوری و سپس تجاریسازی محصولات، خدمات نو و تازه هستند.
انتخاب بدون شناخت کافی
برخلاف گذشته که افراد حق انتخاب چندانی در کار و پیشه خود نداشتند و اکثر افراد مشاغل پدران و خانوادگی خود را ادامه میدادند، امروزه این اختیار و آزادی در خدمت افراد قرار گرفته؛ که تقریباً در هر سنی که هستند بتوانند تغییر رشته و شغل بدهند. امّا این آزادی از بسیاری جهات توسط نیاز بازار و هیجانات اجتماعی شکل دهی میشود! به عنوان مثال در اوایل دهه هشتاد شمسی در ایران رشته مهندسی عمران وجهه و کلاس اجتماعی خاصی داشت و البته همه اینها به علت بازار خوب مسکن در آن دهه بود؛ در اواخر دهه هشتاد بازار کار رشتههای حقوق و وکالت بسیار گرم شد چرا که وکلا افرادی قلمداد میشدند که هم قدرتمند و هم دارای ثروت بودند؛ و در سال ۱۳۹۷ رکورد تقاضا برای کنکور رشته تجربی و قبولی در رشته پزشکی در ایران شکسته شد! و رکورد بیسابقه ۵۲ درصد را در تاریخ کنکور ایران بهجای گذاشت! برای این پدیده اجتماعی شاید بتوان به دلایل مختلفی در زمینههای اقتصادی و اجتماعی همچون عدم توازن سطوح درآمدی در بین اقشار جامعه و عمیقتر شدن شکاف طبقاتی و… اشاره کرد که از حوصله این مقاله خارج است. امّا همه اینها نشان میدهد که بسیاری از انتخاب رشتههای تحصیلی و در پی آن انتخاب مشاغل، نه با توجه به استعدادها و پتانسلهای افراد، بلکه یا از طریق نیاز بازار و یا از طریق جو و هیجانات اجتماعی شکل میگیرد که از نتایج قطعی آن میتوان به دو مورد زیر اشاره کرد:
- تولید متخصصانی که از تخصص خود لذت نمیبرند و به کار خود عشق نمیورزند.
- تولید افرادی که با وجود داشتن تخصص به علت نداشتن استعداد مرتبط از خلاقیت کافی در کار خود بهرهمند نیستند و در یافتن شغل یا نگه داشتن آن دچار مشکل هستند.
در هر دو مورد فوق ما با افرادی روبرو خواهیم بود که با این قبیل احساسات از جمله ترس، اضطراب، خشم، افسردگی و… سر و کار خواهند داشت.
بازارهای رقابتی
باید باور کنیم که جهان امروز به علت سرعت بالای تغییراتش فرصتی برای افرادی ندارد که هنوز به اندازه کافی خود و توانمندیهایشان را نشناختهاند. اگر فردی حتی در بهترین دانشگاههای دنیا درسی را خوانده باشد که مورد علاقهاش نبوده، در پیدا کردن شغلی مناسب و رضایت بخش حتماً دچار مشکل خواهد شد! در دهکده جهانی امروزه این فقط کالاها نیستند که میتوانند در کشور صاحب برند، تولید نشوند (مثل محصولات شرکت آمریکایی اپل که در چین تولید میشوند)، بلکه سازمانها و کشورها در فکر شکار استعدادها در هر گوشه از دنیا افتادهاند! مثلاً برنامه نویسان حرفهای هندی که از طریق دورکاری در حال کار برای شرکتهای بزرگ نرم افزاری غربی هستند.
دو بُعد رقابت
امّا رقابت در این عصر دو بُعد اصلی پیدا کرده است:
- رقابت بین خود افراد برای کسب جایگاههای شغلی(جنگ استعدادها)
- رقابت بین شرکتها و سازمانها برای بدست آوردن بهترین و با استعدادترین افراد(جنگ برای استعدادها)
با توجه به اهمیت و ضرورت دو مورد فوق، کشف استعداد و انتخاب رشته تحصیلی و شغلی بر اساس پتانسل طبیعی به افراد نه تنها شانس بیشتری برای پیدا کردن جایگاه شغلی مناسب میدهد بلکه باعث افزایش حس رضایت فرد، افزایش عزت و اعتماد به نفس، بهبود سرعت یادگیری، افزایش سرعت رشد شغلی و افزایش بهره وری برای سازمان و جامعه میشود. لذا هم اکنون افراد (خانوادهها و سیستمهای آموزشی) و سازمانها در پی کشف استعدادها و روشهایی برای این منظور هستند.
کشف استعداد و سازمان
کشف استعدادها برای سازمانها از اهمیت حیاتی برخوردار است چرا که در درجه اول باعث تضمین حفظ بقاء سازمان در بازارهای جهانی میشود. هم اکنون سازمانها به کمک دانشگاه و موسسات مشاوره، سعی در طراحی مدلهایی جهت کشف و شناسایی استعدادها، طراحی مدلهایی جهت کشف و شناسایی استعدادها، طراحی مدلهای شایستگی(Competency Models)، طراحی و ایجاد کارراهه شغلی(Job Career)، طراحی سیستمهای حقوق و دستمزد بر مبنای عملکرد و روشهای نوین ایجاد انگیزه در پرسنل برای شناسایی و نگهداری استعدادها هستند.
سازمانها با استفاده از تکنیکها و مشاورههای فوقالذکر، بسیار بالا رفته؛ به نحوی که با چند مرحلهای کردن مصاحبههای شغلی و به کارگیری ابزارهای مختلف روانشناسی در همان مراحل اولیه مصاحبه استخدامی، افراد واجد شرایط و بااستعداد را که میتوانند در آینده سازمان نقشی داشته باشند، از دیگر افراد غربال میکنند! در عصر رقابتی شدن بازارها، سازمانها متوجه شدهاند که هزینه ورود افراد اشتباهی به سازمان میتواند حتی گاهی به قیمت حذف شدن آنها تمام شود! برای همین سازمانها خرج منابع برای پیدا کردن افراد درست را «هزینه» قلمداد نمیکنند بلکه به چشم «سرمایه گذاری» به آن نگاه میکنند.
با توجه به تعاریف فوق فرض کنید که خودتان، دانشجویانتان یا فرزندتان قصد ورود و کار کردن در چنین بازاری را دارید؛ اگر رشته تحصیلی و شغل مورد نظرتان را با توجه به هیجانات کاذب اجتماعی یا از روی اوهام و بدون توجه و خودشناسی کافی انتخاب کرده باشید، آیا هیچ گاه به رضایت شغلی، رضایت از خود، اعتماد به نفس، حس کفایت و حتی سطح درآمد مناسب میرسید؟!
لزوم شناخت درست و به موقع استعدادها و سرمایه گذاری بر روی آنها امروزه بیش از هر زمان دیگری احساس میشود. ما در زمانی هستیم که تیمهای برجسته فوتبال مدارس فوتبالی را برای سنین کودکان و نوجوانان تاسیس کردهاند تا از همین سنین پایین استعداد آنها را شناسایی کنند و البته آنهایی که فاقد استعداد کافی هستند را هم شناسایی کنند! چرا؟ تا از سرمایه گذاری بیشتر روی آنهایی که به اندازه کافی خوب نیستند خودداری کنند. تمامی این تیمها در پی سرمایه گذاری و خرج کرد منابع مالی خود به شکلی موثر هستند، به نحوی که در دراز مدت عواید آن به شکلی کاملاً محسوس و مالی به آنها باز گردد. برای همین خود افراد و خانوادهها هم باید به فکر خرج کردن موثر منابعشان(زمان، معلم، مشاور، پول و…) به نحوی درست باشند تا آیندهای درخشان را برای آنها به همراه داشته باشد.
با سلام و خسته نباشید
به نظر من آدم باید رشته مورد علاقه ش رو دنبال کنه نه اینکه رشته ای رو انتخاب کنه که بازار و درامد بالاتری در اون برهه زمانی داره
fd